نقد کوتاه (46)
![]()
توضیح و پوزش :
با سلام دوباره خدمت همه دوستان و عرض پوزش بابت وقفه چند ماهه مجدد و تشکر از صبوری و حوصله شما که طبق معمول در این مدت یک " پس کجایی؟ " هم نپرسیدید! (البته در اینجا منظورم خوانندگان انگشت شمار وبلاگم است ، وگرنه در سایر موضوعات که در خدمت دوستان سنترالی بوده ام!) یک مدتی سرم گرم بازی های آسیایی بود و می خواستم بعد از آن دوباره برگردم به دنیای فیلم و سریال ها ، که بچه های مقاومت فلسطین حماسه 7 اکتبر را چسباندند به ته بازی های آسیایی و بعد از آن جنایات وحشیانه و بی سابقه رژیم صهیونیستی در غزه آغاز شد و تصمیم قاطع گرفتم تا وقتی جنگ غزه تمام نشده ، نقد کوتاه ننویسم! اما خب ، جنگ طولانی شد و آدم ناخواسته می رود سراغ کارهای معمولش و حالا آنقدر فیلم و سریال دیده ام که ذهنم به حد اشباع رسیده! در نتیجه مجبورم دوباره شروع به نوشتن کنم که یک وقت از آن مرزی نگذرم که دیگر نتوانم حق مطلب را ادا نمایم! فعلاً به عنوان اولین بسته هشت فیلم و سریال غیر هالیوودی انتخاب کرده ام ، هالیوودی پسندها یک مدت دیگری سماغ میل بفرمایند و به این فکر کنند که چرا کمپانی سابقاً معظم " والت دیزنی " وقتی ایلان ماسک سعی داشت کمی بی طرفی را رعایت کند ، جزو اولین گروهی بود که علیه آن موضع گیری کردند و در نهایت ماسک را به غلط کردم انداختند!
***

مینی سریال
نجات از غار
Thai Cave Rescue
(2022)
کاملاً غیرممکن است که درباره این سریال بنویسیم و آن را با فیلم " سیزده زندگی " ران هاوارد مقایسه نکنیم! سریال محصول مشترک تایلند و آمریکا پخش شده از شبکه استریم نتفلیکس ، که برخلاف فیلم هاوارد ، کفه تولید فنی تایلندی آن بر آمریکایی اش می چربد ، نسبت به آن فیلم ، یک امتیاز مثبت دارد و دو امتیاز منفی ، امتیاز مثبت سریال این است که برخلاف فیلم هاوارد که روی عملیات نجات و بخصوص تیم غیرتایلندی غواصان غارنورد متمرکز بود ، در اینجا توجه بیشتری به بچه های داخل غار و مربی شان می شود و بخصوص نمایش تلاش هایشان برای زنده ماندن پیش از پیدا شدن توسط غواصان ، که در فیلم هاوارد اصلاً دیده نشد ، ستودنی است . اما دو امتیاز منفی سریال ؛ با توجه به اینکه در داخل تایلند تولید شده ، زیادی محافظه کارانه است و با وجود نمایش نقاط ضعف و قوت عملیات نجات ، آن را به عنوان فرایندی عادی و طبیعی نشان می دهد و دنبال مقصر نمی گردد . ضمناً برخلاف فیلم هاوارد که کاملاً منطبق بر واقعیت ، روی پنهان کاری انجام گرفته در مرحله نهایی عملیات ، تاکید داشت ، در اینجا طوری وانمود می شود که انگار همه در جریان جزئیات عملیات نهایی بوده اند و والدین ، خبرنگاران و حتی بچه های داخل غار کاملاً نسبت به خطرات این عملیات توجیه و حتی از آنها نظرخواهی شده است! امتیاز منفی دوم هم این است که برخی مناسبات سیاسی و اجتماعی مخصوص مردم تایلند که در سریال وجود دارد چندان برای مخاطب بین المللی توضیح و بست داده نمی شود ، در حالی که هاوارد در فیلمش خیلی دنبال این جزئیات نبود تا محصولش برای مخاطب جهانی ساده فهم باشد . نکته آخر اینکه نجات از غار انگار توسط روح شاهزاده خانم کوهستان نفرین شده! چند هفته بعد از پایان فیلمبرداری این سریال ، بازیگر جوان نقش اصلی آن یعنی پاپانگکوم لرچالامپوت (معروف به بیم) که نقش مربی ایک را بازی می کرد به شکلی ناگهانی درگذشت . پزشکی قانونی تایلند علت مرگ او را نارسایی قلبی و تنفسی اعلام کرد . چند ماه بعد هم (اوایل سال میلادی جاری - 2023) جنازه یکی از پسران تیم نجات یافته اصلی ، که در بخش پایانی قسمت آخر سریال حضور افتخاری کوتاهی داشتند ، به نام دام ، در اتاقش در آکادمی فوتبال بروک هاوس انگلستان پیدا شد . او تنها چند هفته بود که پس از بورسیه شدن توسط این آکادمی ، به انگلستان رفته بود و پلیس انگلیس علت مرگ را خودکشی اعلام کرد! پسران بازیگر نقش دام در فیلم و سریال ، او را به عنوان شاد و سرزنده ترین عضو تیم به نمایش در آورده بودند!
(تماشای این سریال به دلیل وجود برخی سکانس های خشن ، به افراد کمتر از 13 سال توصیه نمی شود)
***

سریال
وظیفه بعد از مدرسه
Duty After School
(2023)
وقتی دو تیم جداگانه در یک کشور با فاصله زمانی کمی از هم دو سریال با موضوعی تقریباً مشابه می سازند که در هر دو آنها معضلات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی کشور ، تحت پوشش دو سوژه تقریباً مشابه ، به نقد کشیده می شوند ، یعنی در آن کشور واقعاً یک جای کار می لنگد! سریال " ما همه مردیم " را تیرماه پارسال نقد کرده بودم و اگر به یاد داشته باشید نوشته بودم که " ... سریال سه نگاه انتقادی دارد ؛ اول به سیستم مدیریت مدارس کره که برای کسب امتیاز یا در واقع پایین نیامدن امتیاز مدرسه حاضر به هر کاری هستند ... انتقاد دوم به نوع ایجاد سطح توقع آموزشی در بین دانش آموزان کره است ؛ برای همه آنها بزرگترین آرزو رفتن به دانشگاه سئول است و اگر در این راه به هر طرقی که باشد ، موفق نشوند یعنی در زندگی شکست خورده اند . و نگاه انتقادی سوم به نحوه مواجه دولت با بحران باز می گردد ؛ ... " . در سریال " وظیفه بعد از مدرسه " پخش شده توسط شبکه TVING کره جنوبی ، صرف نظر از مورد اول ، دو مورد دیگر خیلی پررنگ تر ، در قالب داستان تخیلی نسبتاً مشابهی به بوته نقد گذاشته شده اند ؛ حدود یک سال است که گوی های شناور مرموزی در آسمان سرتاسر کره زمین ظاهر شده اند . ابتدا بشریت در ترس و وحشت فرو رفت اما بعد از اینکه تلاش ها برای نابودی یا شناخت ماهیت گوی ها با شکست مواجه شد ، کم کم همه چیز به روال عادی بازگشت و همه حضور آنها را نادیده گرفتند . اما اخیراً یکی از گوی ها سقوط کرده و موجود خارج شده از آن تعداد زیادی از سربازان ارتش کره جنوبی را کشته . دولت که این قضیه را سری نگه داشته به این نتیجه می رسد که اگر تعداد بیشتری از آن گوی ها سقوط کنند با کمبود نیروی انسانی در ارتش مواجه خواهد شد بنابراین ضمن احضار به خدمت نیروهای ذخیره ، از دانش آموزان سال آخر دبیرستانی هم می خواهد تا در دوره های آموزش نظامی ارتش شرکت کنند و در عوض نمره اضافه برای قبولی در کنکور دریافت کنند و از آنجا که سیستم آموزشی در کره جنوبی یک سیستم کاملاً کنکور محور است و دانش آموزان دبیرستانی عدم قبولی در کنکور را بزرگترین شکست در زندگی می دانند ، طبیعتاً اکثریت آنها در دوره شرکت می کنند . قهرمانان سریال دانش آموزان سال آخر یکی از کلاس های دبیرستانی در حومه سئول هستند و وارد دوره و سپس جنگ با فضایی ها می شوند ، سختی های فراوانی را تحمل می کنند و عزیزانی را از دست می دهند و با اینکه کم کم اعتمادشان را به ارتش و بزرگترها از دست می دهند تنها دلخوشی شان گرفتن آن امتیازات اضافه و قبولی در کنکور است اما ... . در واقع این غول کنکور است که در نهایت بچه ها را در هم می شکند نه فضایی ها! سازندگان سریال با طرح این داستان خیلی آشکار دارند نظام آموزشی کنکور محور را زیر سئوال می برند ، نظام آموزشی که در کشور خودمان هم وجود دارد . حالا که بیشتر از 20 سال از آن زمان ها گذشته ، طرز فکر شخصیت های سریال در قبال کنکور برایم نامفهوم و غیرقابل درک است ، اما وقتی بیشتر فکر می کنم به یاد می آورم که خودم و همکلاسی هایم هم در یکی-دو سال مانده به کنکور واقعاً غیرقابل درک و نامفهوم بودیم! از نظر فنی ، سریال کم کسری ندارد و جلوه های ویژه و اکشن اش خوب طراحی شده اند ، اما فیلمنامه ، جدای از آن نگاه انتقادی که گفتم ، زیادی پر حفره است! مثلاً در جایی از داستان بچه ها چالشی با گروهی از زندانیان بسیار خطرناک پیدا می کنند ؛ این زندانیان چندین هفته بدون آب و غذا و نگهبان در سلول هایشان رها شده اند ، اما آنها کاملاً سالم و سرحال هستند و کوچکترین علامت ظاهری از سوتغذیه و ضعف ندارند ، از طرف دیگر کوچکترین اطلاعی هم از آنچه در بیرون می گذرد ندارند و حتی فضایی های حساس به سر و صدا هم آنها را کاملاً نادیده گرفته و در این مدت سراغشان نرفته اند! خلاصه سریال " وظیفه پس از مدرسه " از آن دست محصولاتی است که می خواهند حرف مهمی بزنند ، اما بخاطر نقاط ضعفشان در نهایت چندان جدی گرفته نخواهند شد .
(تماشای این سریال به دلیل وجود سکانس های متعدد خشن و ترسناک ، به افراد کمتر از 18 سال اکیداً توصیه نمی شود)
***

انیمه سریالی
حمله تایتان ها
قسمت آخر
Attack on Titan
(2023)
این هم از آخرین قسمت محبوب ترین انیمه سریالی جهان ، که بالاخره بعد از حدود یک دهه پرونده آن (فعلاً) بسته می شود . پایانی تلخ و بدبینانه نسبت به سرشت بشریت . پایانی که اکثریت آن را پسندیدند اما تعداد ناراضیان هم بیشتر از آن بود که سازندگان سریال انتظار داشتند و با موجی از انتقادات مواجه شدند . یکی از انتقادات جدی وارد به قسمت آخر این بود که در جریان نبرد نهایی ، شخصیت ها خیلی سریع تر از حد انتظار برای تغییر موضع یا انجام کاری قانع می شدند و در یکی-دو مورد هم حادثه ایی در بطن درگیری اصلی ناقص رها می شد ، انگار سازندگان سریال ایده های متعددی برای پیاده کردن داشته اند اما به علت محدودیت زمانی و حتمی بودن به پایان رسیدن سریال در این قسمت حدوداً 84 دقیقه ایی ، فقط آن ایده را نشان داده و گسترش نداده اند! اما از بحث کیفیت فنی و هنری که بگذریم ، این قسمت آخر می خواهد پیام اخلاقی مهمی را به عنوان نتیجه گیری نهایی به مخاطب یادآوری کند ؛ اینکه مهم نیست بهانه چه باشد؟ ، بشریت به دشمنی و جنگ ادامه خواهد داد! آرون یگر اعتقاد داشت برای پایان دادن به جنگ باید همه انسان های خارج از جزیره پارادایس کشته شوند ، اما دوستانش می گفتند بشریت لایق شانسی دوباره است و نباید مردم بیگناه را قربانی این طرز فکر کرد . و سریال در نهایت می گوید هر دو طرز فکر اشتباه بوده ؛ مردم جهان خارج از پارادایس در ابتدا قصد جنگ ندارند و برای نشان دادن حسن نیت هیات صلحی را روانه می کنند که شامل همان قهرمانان متحد شکست دهنده آرون هستند ، در حالی که یگریست ها در پارادایس قدرت را به دست گرفته و با وجود برخی مخالفت های داخلی ، آماده جنگ اند . در تصاویر همراه با تیتراژ پایانی نشان داده می شود که ظاهراً صلح برای مدتی برقرار شده ، اما طی صدها سال بعد دشمنی و جنگ ادامه خواهد یافت تا در نهایت روزی چرخه تایتان ها دوباره از نو آغاز شود .
(تماشای این سریال به دلیل وجود سکانس های متعدد خشن و ترسناک ، به افراد کمتر از 18 سال توصیه نمی شود)
***

پس لرزه
Aftershock
(2010)
فیلم ساخته فنگ شیائوگانگ محصول سال 2010 سینمای چین را یکی-دو سال قبل نشستم ببینم اما فصل آغازین مربوط به زلزله مصیبت بار 1976 تانگشان ، چنان هولناک و واقع گرایانه بود که قیدش را زدم و این مدت طول کشید که دوباره از گوشه هارد بکشمش بیرون! شاید اگر این فیلم الان ساخته می شد آنقدر از جلوه های ویژه کامپیوتری استفاده می کردند که آن حس واقع گرایانه و هولناک بودن از بین می رفت ، اما آن زمان هنوز جلوه های ویژه کامپیوتری چندان در سینمای چین باب نشده بود و بیشتر تصاویر فصل آغازین و آن زلزله ، حاصل تلاش تیم جلوه های ویژه میدانی است و برای همین تا این حد واقعی و غیر هیجان انگیز به نظر می رسد (شما وقتی فیلم های هالیوودی مثل 2012 یا سان آندریاس را نگاه می کنید از سکانس های تخریب و ویرانی عظیم فیلم هیجان زده و سرگرم می شوید و کمتر به سرنوشت آدم های در حال مرگ توجه دارید چون می دانید این تصاویر غیر واقعی و خلق شده توسط کامپیوتر هستند ، اما در مورد این فیلم ، صرف نظر از کیفیت فنی ، اصلاً خود زلزله تانگشان واقعی بوده) . البته داستان فیلم " پس لرزه " داستانی نیمه خیالی است که براساس کتابی به همین نام نوشته ژانگ لینگ ساخته شده ، حوادث واقعی هستند اما شخصیت ها خیالی ، هرچند فاجعه زلزله تانگشان آنقدر عظیم بود و میلیون ها نفر را تحت تاثیر قرار داد که به احتمال زیاد افرادی با داستان های مشابه واقعی می توان بین آنها یافت (زلزله 28 جولای 1976 شهر تانگشان در ایالت هیبی ، طبق آمارهای مختلف 240 تا 650 هزار کشته برجا گذاشت) . فیلم با یک خانواده چهار نفره کارگر شامل پدر و مادر و دوقلوهای دختر و پسر 7 ساله شان آغاز می شود . با وقوع زلزله شوهر کشته می شود و دوقلوها زیر آوار می مانند . مردم به مادر می گویند تنها می توانند یکی از بچه ها را نجات دهند و با حرکت دادن آوار آن یکی کشته خواهد شد و مادر پسرش را برای نجات انتخاب می کند و به تصور مرگ دختر پیکر او را کنار جنازه های دیگر می گذارد و می رود . اما دختر زنده است و بعد از مدتی توسط یک زوج نظامی که برای کمک به تانگشان آمده بودند به سرپرسی پذیرفته می شود . سال ها می گذرد ، دختر در ابتدا زندگی موفقی دارد اما بعد از یک شکست عشقی و نوزادی که روی دستش مانده از پدرخوانده اش فاصله می گیرد و سال ها با سختی زندگی می کند تا اینکه با یک مرد کانادایی ازدواج و خوشبخت می شود . پسر هم که یک دستش را زیر آوار از دست داده و مادرش به سختی او را بزرگ می کند و خرج تحصیلش را می دهد ، به دنبال کسب درآمد از مادرش فاصله می گیرد و سال ها با کارگری و حمل مسافر پول جمع می کند تا اینکه شغل و زندگی موفقی برای خودش می سازد . واما مادر در تمام این سال ها همچنان در یاد شوهر و دختر از دست رفته اش می باشد و قلبی شکسته و پر عذاب دارد تا اینکه ... این فیلم را باید با دقت تماشا کرد و در درد ها و رنج ها و شادی های شخصیت هایش شریک شد تا در نهایت حس پایانی آن را با تمام وجود درک نمود . همچنین پس لرزه از آن دست فیلم هایی است که از یک طرف جامعه و سنت های اجتماعی چین را با جزئیات قابل توجهی به نمایش می گذارد و از طرف دیگر می خواهد توسعه و پیشرفت مدنی چین را در فاصله سال های 1976 تا 2008 (زمان وقوع زلزله مرگبار سیچوان) به رخ بکشد . اینکه در زمان زلزله اول آشفتگی و کمبود خدمات امدادی تا چه حد مسئله ساز بود ، اما بعد از وقوع زلزله دوم هزاران نفر از نیروهای ارتشی و امدادی تا داوطلبان مردمی با تجهیزات و امکانات فراوان به سرعت خودشان را به منطقه زلزله زده رساندند و تلاش نمودند تا حد امکان آلام و درد زلزله زدگان را کاهش دهند .
(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی سکانس های خشن و غیر اخلاقی ، بدون سانسور و به افراد کمتر از 18 سال توصیه نمی شود)
***

پترلو
Peterloo
(2018)
مایک لی کارگردان مشهور بریتانیایی در دهه هشتم زندگی اش می خواست کمی تغییر جهت دهد و به سمت دار و دسته فیلمسازان چپ گرای این کشور به رهبری کن لوچ متمایل شود ، اما فیلم " پترلو " به هیچ عنوان فیلمی نیست که در رده فیلم های شاخص سینمای چپ بریتانیا قرار گیرد! مشکل فیلم از زیاد بودن شاخ و برگ فیلمنامه و انتخاب اشتباه کارگردان برای در مرکزیت قرار دادن یکی از شخصیت هاست . فیلم پترلو شرح رخدادهایی است که منجر به واقعه هولناک معروف به قتل عام پترلو در 16 آگوست سال 1819 شد . با وجود پیروزی بریتانیا در جنگ های ناپلئونی ، کشور درگیر مشکلات اقتصادی متعددی بود و ثروتمندان و اشراف حاکم تمام بار این مشکلات را روی طبقه کارگر و ضعیف جامعه انداخته بودند . در آن تاریخ شمار زیادی از شهروندان شهر صنعتی منچستر و روستاها و شهرهای اطراف در میدان سنت پیتر جمع شده بودند تا به سخنرانی یک فعال اجتماعی معروف لندنی به نام هنری هانت گوش دهند . سخنرانی ها و اجتماعات اینچنینی در منچستر و شمال انگلستان معمولاً به آشوب و درگیری ختم می شد اما با اصرار هانت که می خواست سخنرانی در آرامش کامل و مسالمت آمیز باشد ، حتی قلوه سنگ ها و زباله های داخل میدان که ممکن بود از آنها به عنوان سلاح استفاده شود پیش از آغاز مراسم جمع شده بود . با این وجود اشراف و صاحبان صنایع که این سخنرانی را تهدیدی برای جایگاهشان می دیدند ، به نیروهای نظامی دستور دادند بدون توجه به ماهیت مسالمت آمیز این اجتماع چند ده هزار نفری ، به آن حمله و مردم را سرکوب کنند . طبق آمار رسمی در پایان این حمله وحشیانه 18 نفر کشته و حدود 700 نفر مجروح شده بودند . روزنامه های غیر دولتی انگلیس برای تمسخر ادعای شجاعت آمیز بودن حرکت ارتش آن را " قتل عام پترلو " (طعنه به آخرین نبرد با ناپلئون به نام واترلو) نامیدند . با این وجود این رخداد نتوانست حرکت اجتماعی و سیاسی جدی ایی را در انگلستان به وجود آورد و حکومت تا سال ها حاضر به عذرخواهی از خانواده قربانیان نبود . فیلم ساخته مایک لی با یک جوانک عضو ارتش بریتانیا در پایان نبرد واترلو آغاز می شود ، جوانک حالتی آشفته و نامتعادل دارد اما با اینکه به نظر می رسد این حالت در اثر حضور در میدان جنگ بوده ، بعد از بازگشت نزد خانواده در منچستر ، خیلی این حالت او برای اطرافیان عجیب نیست (انگار که پیش از اعزام به جنگ هم کمی عقب ماندگی ذهنی داشته!) . جوانک حتی حاضر نیست کت قرمز نظامی را از تنش خارج کند و همه جا آن را می پوشد تا نشان دهد یک کهنه سرباز بوده . اما چرا مایک لی او را سوژه قرار داده؟ درست است که نام جوانک به عنوان یکی از قربانیان واقعه پترلو در تاریخ ثبت می شود (جان لیز با بازی دیوید مورست - که البته در فیلم با نام جوزف معرفی می شود) اما نقش او در این واقعه چیست؟ جوزف بیکار است و برای اینکه سربار خانواده اش نباشد دنبال شغلی می گردد ، خانواده ایی فقیر و پرجمعیت و معترض نسبت به ظلم اشراف و صاحبان صنایع و از همینجا همراه جوزف و پدرش وارد یک محفل شبانه در یک کافه محلی می شویم که مردانی با حرارت درباره اقدام علیه ظالمان صحبت می کنند و بعد از طریق این مردان با چند نفر دیگر که رهبران محلی اصلاح طلب هستند آشنا می شویم و بعد باز از طریق این رهبران محلی فیلم سراغ هنری هانت می رود و او را معرفی می کند ، در واقع از یک جایی به بعد اصلاً جوزف را فراموش می کنیم و فقط منتظر تماشای آن واقعه هستیم که در حال شکل گرفتن است . این شاخه به آن شاخه پریدن های فراوان ، تلاش برای معرفی شخصیت های متعدد دخیل در واقعه ، و البته نمایش چهره ایی کاملاً منفی و یک طرفه از اشراف و صاحبان صنایع و حتی ولیعهد وقت انگلستان ، باعث می شود تا فیلم به اثری شعاری و صرفاً وقایع نگارانه تبدیل شده و نتواند به تحلیل برسد . این فیلم اگر توسط کن لوچ ساخته می شد مطمئناً با اثری با کیفیت تر و مفهومی تر مواجه می بودیم .
(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی سکانس های خشن ، به افراد کمتر از 13 سال توصیه نمی شود)
***

پدر ما
Padrenostro
(2020)
به کارگردانی کلودیو نوسه محصول سینمای ایتالیا را ممکن است طی روزهای اخیر از شبکه های داخلی خودمان دیده باشید . درک داستان این فیلم کمی سخت است و باید یک بار آن را کامل دیده باشید تا بتوانید قطعات پازل فیلمنامه را کنار هم قرار دهید . در واقع یک جاهایی کارگردان و فیلمنامه نویس همدستش عمداً دنبال گول زدن مخاطب هستند تا دستشان برای او رو نشود ، و خیلی از مخاطبان از اینکه اینطور گول بخورند خوششان نمی آید! والریو پسر 11 ساله یک مقام قضایی در ایتالیای دهه هفتاد میلادی است (یعنی در روزهای اوج دوره ایی که در تاریخ معاصر ایتالیا به " سال های سرب " معروف است! از یک سو مافیا و باندهای تبهکاری و گنگستری و از سوی دیگر گروه های افراطی چپ و مارکسیست مثل بریگارد سرخ دست به ترور و بمب گذاری می زدند و عملاً با دولت در جنگ بودند) ، او دوستی ندارد و اوقاتش را با دوستی خیالی در اتاقک بالای پشت بام می گذراند ، تا اینکه پدرش در مقابل منزل هدف حمله قرار گرفته و زخمی می شود و یکی از مهاجمان هم می میرد . پدر و مادر والریو متوجه نشده اند که او همه چیز را از نزدیک دیده و سعی می کنند اوضاع را عادی جلوه دهند تا اینکه سر و کله پسری به نام کریستین پیدا می شود و با والریو طرح دوستی می ریزد ... تا اواسط فیلم هیچ یک از اطرافیان والریو کریستین را نمی بینند ، او خیلی راحت هر وقت و هر کجا که بخواهد می آید و می رود و اینطور به مخاطب القا می گردد که او احتمالاً دوست خیالی جدید والریو است که بعد از شوک ناشی از دیدن آن صحنه شکل گرفته ، تا اینکه خیلی ناگهانی کریستین و پدر والریو با هم روبرو می شوند و تازه آنوقت است که مخاطب می فهمد فریب خورده! اما کریستین واقعاً کیست؟ سازندگان فیلم برای اینکه پاسخ دادن به این سئوال را تا بخش پایانی فیلم عقب بیاندازند ، بعد از آن فریب اول ، سراغ فریب دوم می روند و آنقدر راحت کریستین را وارد خانه و خانواده والریو می کنند و بخصوص رابطه پدر والریو با کریستین آنقدر صمیمانه می شود که این بار مخاطب به شک می افتد نکند او برادر مخفی والریو باشد؟! و هنگامی که در اواخر فیلم راز اصلی برملا می گردد مخاطب می فهمد برای بار دوم فریب خورده است! هرچند شدت و سنگینی فریب دوم به اندازه فریب اول نبوده است! اما خب ، در نهایت چه؟ این فیلم دنبال رسیدن به چه هدفی است؟ چه پیامی دارد؟ و آن دیدار کذایی پایانی بعد از گذشت 30-40 سال ، اصلاً این دو نفر بعد از این همه مدت و این همه تغییری که کرده اند چطور اینقدر راحت همدیگر را باز می شناسند؟ خلاصه " پدر ما " فیلمی است که شاید سرگرم کننده و پند آموز باشد اما این سرگرم کنندگی و پند آموزی بستگی مستقیمی به سلیقه و حوصله و درک مخاطب دارد و نمی تواند هر مخاطبی را جذب نماید .
(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی سکانس های خشن ، به افراد کمتر از 13 سال توصیه نمی شود)
***

زمان اسرار
Le Temps Des Secrets
(2022)
زمان اسرار به کارگردانی کریستف باراتیر محصول سینمای فرانسه ، فیلم دلنشینی است ، تلخ و شیرین . این فیلم براساس خاطرات دوران کودکی مارسل پانیول نویسنده و فیلمساز معروف فرانسوی (1974-1895) ساخته شده و اتفاقات آن مربوط به حوالی سال 1905 میلادی است . مارسل و خانواده اش که ساکن بندر مارسی هستند تابستان ها به یک خانه ییلاقی در منطقه ایی روستایی نقل مکان می کنند و مارسل در آنجا دوستی صمیمی به نام لیلی (لیلی یک پسر است!) دارد . اما امسال اوضاع متفاوت پیش می رود ، مارسل با دختر متکبر و پرافاده ایی به نام ایزابل آشنا می شود و علیرقم هشدارهای لیلی تمام وقتش را با او می گذراند و دوست قدیمی اش را نادیده می گیرد . از طرف دیگر با خانواده مارسل آشنا می شویم ؛ پدر مارسل معلمی بی دین اما بشدت مخالف الکل است که با وجود عشق به همسرش ، ظاهراً سال قبل سر و سری با دختر نانوای روستا داشته و بنابراین امسال همه حواسشان به او هست! عموی مارسل درست در نقطه مقابل برادرش است با این وجود دو برادر رابطه خوبی با هم دارند و خانواده هایشان تمام تابستان در کنار هم می مانند ، از طرف دیگر مادر و زن عموی مارسل مخفیانه در جلساتی که توسط عمه مارسل در دفاع از حقوق زنان تشکیل می شود شرکت می کنند و این راز را تا مدتی از شوهرانشان مخفی نگه می دارند . در یک دره نزدیک روستا غاری وجود دارد که روستائیان اعتقاد دارند یک روح در قالب جانوری هیولایی آن را تسخیر کرده و کسی جرات نزدیک شدن به آن را ندارد . وقتی ایزابل از مارسل می خواهد تا وقتی یک کار شجاعانه انجام نداده نزد او بازنگردد مارسل به فکر رفتن به غار می افتد اما ... فیلم به خوبی توانسته حس و حال جوامع شهری و روستایی جنوب فرانسه اوایل قرن بیستم و دغدغه های متفاوت افراد طبقات مختلف را به نمایش بگذارد . خانواده مارسل خیلی ثروتمند نیستند و مارسل بخاطر هوش بالایش توانسته در بهترین مدرسه شهر بورسیه شود و از این رو مورد آزار دانش آموزان غیر بورسیه که باید پول شهریه را پرداخت کنند قرار می گیرد ، پدر مارسل هم به عنوان یک معلم دولتی نگران است افشای حضور همسرش در جلسات دفاع از حقوق زنان موقعیت شغلی اش را به خطر بیاندازد . از طرف دیگر لیلی و خانواده اش مردم ساده و فقیر روستایی هستند که برایشان کار بر روی زمین کشاورزی بالاترین اولویت را دارد و برای تحصیل و سرگرمی وقت کمی دارند . ایزابل و خانواده اش هم نماد افرادی هستند که سعی دارند با تظاهر به آنچه نیستند ، احترام دیگران را بدست آورند . خلاصه این فیلمی است که شاید نقاط ضعفی داشته باشد ، اما بر دل می نشیند و به یاد می ماند بخصوص آن پرده پایانی ؛ زمانی که مارسل پا به سن گذاشته به محل بازی های دوران کودکی اش بازگشته و به یاد دوست از دست رفته اش (طبق توضیحات پایانی فیلم لیلی در جبهه جنگ جهانی اول کشته شده است) به تنهایی بازی می کند .
***

افسانه و پروانه
The Legend and Butterfly
(2023)
دوره تاریخی سنگوکو (1638-1454) محبوب ترین دوره تاریخی ژاپن برای فیلم و سریال سازان این کشور است و تاکنون چندین برابر تعداد سال های این دوره به آن پرداخته شده . جدیدترین نمونه " افسانه و پروانه " ساخته کیشی اوتومو (سازنده مجموعه فیلم های " شمشیرزن دوره گرد ") است که برداشت آزادی است از زندگی یکی از محبوب ترین شخصیت های تاریخی سنگوکو یعنی اودا نوبوناگا . نوبوناگا در ابتدا وارث جوان یک دایموی کوچک بود اما بعد از پیروزی در چند نبرد سرنوشت ساز توانست به قدرتمندترین دایموی ژاپن تبدیل و کنترل کیوتو (پایتخت) را بدست گیرد اما در نهایت با خیانت یکی از افرادش به نام آکچی میتسوهیده مجبور به خودکشی شد . البته خیانت میتسوهیده فایده ایی برایش نداشت و ژنرال های وفادار به اودا او را شکست دادند در نتیجه نام نوبوناگا به عنوان بنیان گذار وحدت دوباره ژاپن در تاریخ این کشور به نیکی ماندگار شد . فیلم " افسانه و پروانه " در کنار مرور حوادث مهم زندگی نوبوناگا ، بیشتر روی رابطه پرفراز و نشیب او با همسر اولش نوهیمه تمرکز دارد . آن دو در جوانی طی یک قرارداد سیاسی بین پدرانشان به عقد هم در می آیند و از این رو نسبت به هم نفرت دارند اما طی سال های متمادی این نفرت به تدریج به عشق تبدیل می شود با این وجود نوهیمه موفق نمی شود فرزندی برای نوبوناگا به دنیا آورد و بتدریج با ازدواج اودا با زنان دیگر ، از او فاصله می گیرد اما زمانی که نوبوناگا می فهمد نوهیمه بیمار شده دوباره او را نزد خود باز می گرداند و ایام پایانی عمر را عاشقانه زندگی می کنند . البته همانطور که گفتم این فیلم برداشتی آزاد از زندگی اودا نوبوناگا است و بخصوص درباره زندگی و سرنوشت نوهیمه ابهامات فراوانی وجود دارد ، با این حال فیلم موفق می شود عشق و رابطه بین این دو را به شکلی زیبا و رویایی به تصویر در آورد . اما فیلم یک ایراد مهم دارد ؛ به عنوان فیلمی درباره دوره سنگوکو و یکی از شخصیت های مهم آن دوره ، که ظاهری آراسته و پرخرج هم دارد ، فاقد صحنه های نبرد آنچنانی است و بجز چند سکانس محدود ، اخبار جنگ ها و پیروزی های مهم نوبوناگا فقط از طریق جملات به اطلاع مخاطب می رسد . در نتیجه و با در نظر گرفتن مدت زمان طولانی فیلم (178 دقیقه) عملاً برای بیشتر مخاطبان که دنبال هیجان و اکشن و شمشیربازی هستند ، کسالت آور خواهد بود و تماشا و لذت بردن از آن نیازمند صبر و حوصله زیادی است .
{یک توضیح پایانی هم درباره تاریخ ژاپن و دوره سنگکو بدهم : سلسله امپراتوری یاماتو در ژاپن به ادعای تاریخ رسمی این کشور بیش از دو هزار سال قدمت دارد و قدیمی ترین و طولانی ترین سلسله پادشاهی جهان محسوب می شود . با این وجود از حدود هزار سال پیش امپراتوران قدرت اجرایی خود را از دست دادند و حکومت به افرادی رسید که به شوگون معروف شدند و این مقام شوگونی بین چند خاندان دست به دست شد . در نیمه نخست قرن چهاردهم میلادی مقام شوگونی به خاندان آشیکاگا رسید ، اما آنها به اندازه خاندان قبل از خود (کاماکورا) صلاحیت و مقبولیت اداره کشور را نداشتند و بتدریج فقر و آشوب گسترش یافت تا اینکه بعد از وقوع شورش هایی در اواسط قرن پانزدهم ، دایمیوها (زمین داران بزرگ) اعلام استقلال کردند و کشور صدها پاره شد به نحوی که امپراتور و شوگون فقط بر پایتخت (کیوتو) تسلط داشتند و دایمیوها ضمن حفظ احترام ، کمترین حرف شنوی از آنها نداشته و مشغول جنگ های بی پایان با هم بر سر توسعه اراضی خود شدند . این وضعیت تا اواسط قرن شانزدهم ادامه یافت تا اینکه با ورود اروپائیان به ژاپن برخی دایموها به سلاح گرم مجهز شدند و موازنه قدرت به هم خورد و کم کم افرادی مثل تاکدا شینگن و اوئه سوگی کنشن ظهور کردند که مدعی تسلط بر کل ژاپن بودند . اما اولین کسی که توانست واقعاً به این هدف برسد و با تسلط بر پایتخت امپراتور را تحت کنترل خود درآورده و شوگون های آشیکاگا را سرنگون کند اودا نوبوناگا بود . بعد از اودا قدرت به تویوتومی هیده یوشی رسید که بعد از تحقق کامل وحدت ژاپن به شبه جزیره کره لشکرکشی نمود . هیده یوشی قبل از مرگ در سال 1598 وصیت کرد قدرت به پسر خردسالش برسد ، اما چندی بعد توکوگاوا ایه یاسو توانست با سرکوب وفاداران به خاندان تویوتومی ، قدرت را بدست آورد و خاندان شوگونی توکوگاوا را تاسیس کند . البته شورش ها و جنگ داخلی تا سال 1638 ادامه یافت اما بیشتر جنبه مذهبی داشت چون برخی مردم و دایمیوهای ژاپن تحت تاثیر اروپائیان به مسیحیت گرایش یافته بودند و خاندان توکوگاوا شدیداً مخالف این موضوع بود و ضمن ممنوع نمودن ورود خارجی ها به ژاپن (که به سیاست انزوای خودخواسته معروف گردید) مسیحیان را بشدت سرکوب نمود . خاندان توکوگاوا و سیاست انزوایش تا اواسط قرن نوزدهم ادامه یافت و بعد از آن سد مقاومت در برابر ورود خارجی ها شکست ، خاندان توکوگاوا سقوط کرد و دوران انقلاب میجی و ظهور ژاپن مدرن آغاز گردید .}
(تماشای این فیلم به دلیل وجود برخی سکانس های خشن و غیراخلاقی ، بدون سانسور ، و به افراد کمتر از 18 سال توصیه نمی شود)
***
ببخشید که طولانی شد . دلم از دست صهیونیست ها خیلی پر است!









































bamn ، همه جا bamn است!